شکار روباه و مرد فقیر

فردی فقیر که برای نگه داری روغن اندک خود خیک نداشت، روباهی شکار کرد 

و از پوست آن خیک روغن ساخت

به او گفتند: پوست روباه حرام است!


او برای نظر خواهی نزد یک مکتب دار رفت؛ و از او سوال کرد، مکتب دار عصبانی شد و گفت: تو نمیدانی که روباه حرام است؟!


مرد گفت: ای داد و بیداد، بد شد!

مکتب دار پرسید؛ مگر چه شده؟

گفت: روغنی که در آن هست را برای حضرتعالی آورده ام!


مکتب دار گفت: آن جانور روبه بوده یا روباه؟!

مرد گفت: نمیدانم، روبه دیگر چیست؟!

مکتب دار گفت: حیوانی است بسیار شبیه روباه، برو و آن را برایم بیاور! انشا الله که روبه است! بد به دل راه نده...!


و اینگونه است که چه نشدن هایی شدنی میشود...!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.